مرجان حجازی فر
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با مرجان حجازی فر را مشاهده کنید.
«پسر ماجراجو» درباره خشونت، درگیری و اختلاف با دیگران است. گوستاو در مسیر داستان درباره دلایل خشمگین بودنش و مدیریت آنها صحبت میکند.
سه شنبه, ۱۱ خرداد
«لطفا چراغ را روشن بگذار» یک داستان تخیلی با چاشنی طنز درباره ترس از تاریکی و هیولاست. شاهزاده کوچولو میخواهد چراغ روشن باشد تا بچه هیولا به اتاقش نیاید. از طرفی بچه هیولا هم میخواهد چراغ روشن باشد تا دختر کوچولو به اتاقش نیاید.
چهارشنبه, ۱۹ شهریور
لوئیز پسر کوچکی مانند همه پسرها است، نوشتن تکالیفش را دوست ندارد و دلش می خواهد قهرمان شود ولی از گرفتن نمره بد و تنبیه شدن هم می ترسد. امّا نکته عجیب اینست که او از گرگ نمی ترسد، گرگی که در کمد اتاق او زندگی می کند و دوست زمان تنهایی اوست. آن دو با هم بازی و گاهی با هم بگو مگو می کنند.
یکشنبه, ۱ دی
کتاب "سه ثانیه" درباره ی گرسنگی است، بلایی که در هر سه ثانیه در افریقا، آسیا و امریکای جنوبی جان کودکی را می گیرد. در همه ی این سه ثانیه ها، شاید کودکانی در دیگر نقاط دنیا دارند بادکنک هوا می کنند، از تماشای تغییر رنگ های هر فصل شگفت زده می شوند، از دیدن رنگین کمان لذت می برند، زیر باران سرگرم جست و خیز و بازی هستند و با آمدن ستاره ها به آسمان، به جست و جوی ستاره ی بخت خود می پردازند، و تمام این ها یعنی این که "کودکی" می کنند. اما در تمام این سه ثانیه ها کودکی از گرسنگی می میرد. یعنی فرصت "کودکی کردن" را از دست می دهد، یعنی گرسنگی، کودکی او را نیز افزون بر جانش قربانی می کند.
سه شنبه, ۳۰ آبان
"هر روز صبح می رفتم تا درخت کوچک دوست داشتنی ام را ببینم.... بالاخره یک روز جوانه ای از زیر خاک سر درآورد..."
سه شنبه, ۳۰ آبان
مین کوچولو از خواب بیدار شده است. او به اتاق پوکا (پدر) می رود. پوکا هنوز در رختخواب است. اما هوای بیرون خیلی خوب است و مین کوچولو می خواهد به گردش برود. بنابراین همه ی تلاش خود را می کند تا او را از رختخواب بیرون بکشد. .... سرانجام یک صبحانه مفصل درست می کند و با خواندن کتاب خود را سرگرم می کند تا پوکا صبحانه خود را تمام کند.
دوشنبه, ۲۶ تیر
«اشغالگران» از مجموعه کتاب «زمین عزیز من» داستان اشغال سیاره زمین توسط موجوداتی است که جنگلها و رودخانه و جانوران را مزاحم زندگی خود میبینند و همه را نابود میکنند، تا اینکه کمک سر میرسد و زمین نجات پیدا میکند.
شنبه, ۶ خرداد
"چند تا پرنده بودند که موزهای تازه را می دزدیدند. آن ها توی جنگل میمون ها پرسه می زدند و هرچه سر راهشان بود خراب می کردند."
آیا میمون ها موفق می شوند موزها را از دست دزدها نجات بدهند؟"
دوشنبه, ۱ خرداد
"هیچ وقت نشده وقتی که از مدرسه به خانه برمی گردم، اتفاق جالبی برای من بیفتد."
اما سرانجام یک روز وقت برگشت پسرک از مدرسه، آن اتفاق جالب برای او رخ می دهد. سگ نحیفی را کنار کوچه می بیند و با او حرف می زند. اما آن موجود به پسرک می گوید که سگ نیست، بلکه یک گرگ گنده ی بدجنس و خیلی ترسناک است که نمی تواند هیج کس را بترساند. پسرک هم او را به خانه شان می برد تا دور از چشم مادرش در کمد اتاقش نگه دارد.
دوشنبه, ۱۴ فروردین
روزی موش کوچولو یک چیز گرد سرخ و قشنگ پیدا می کند و تصمیم می گیرد آن را "راز" خود کند. آن چیز کوچولو و سرخ و قشنگ را زیر خاک پنهان می کند. پرنده، سنجاب و لاک پشت از او می پرسند زیر خاک چه چیزی پنهان کرده است، او تنها پاسخ می دهد که هرگز رازش را به کسی نخواهد گفت.
شنبه, ۲۱ خرداد