کتاب های ادبیات داستانی برای کودکان
داستان یک سلسله وقایع حقیقی یا غیرحقیقی است که به طور زنده و آمیخته با جزئیات بیان شده باشد به نحوی که متخیله خواننده یا شنونده بتواند آنها را در لحظه مجسم کند. داستان، ساخته و پرداختهی ذهن خلاق فردی به نام نویسنده است. گرچه از واقعیتهای بیرونی برداشتهایی شده است، ولی همهی این واقعیتها از صافی ذهن، عواطف و احساسات و پیشدانستههای نویسنده گذشته و از پایگاه و موقعیت اجتماعی او نشأت گرفته است و با کمک ذهن خلاق خواننده و مشارکت اوست که کامل میشود. داستانهای کودکان و نوجوانان نیز قائل این تعریف هستند، خواه داستانهای کاملاً تخیلی و فانتزیگونه باشد یا واقعی.
فلورا ده سال دارد. پدر و مادرش طلاق گرفته اند و او با مادرش زندگی می کند. مادر فلورا عاشق نوشتن داستان های عاشقانه است در حالی که فلورا کمیک استریپ های فانتزی را ترجیح می دهد. فلورا تنهاست و از نظر مادرش، دختری عجیب و غریب که نمی تواند با اطرافیانش ارتباط برقرار کند.
داستان از آن جایی آغاز می شود که فلورا از پنجره اتاقش شاهد مکیده شدن سنجابی در جاروبرقی همسایه شان می شود. فلورا سنجاب را نجات می دهد، سنجابی که حالا دیگر یک سنجاب معمولی نیست و می تواند شعر بگوید. مادر فلورا با نگه داری سنجاب در خانه مخالف است و از این به بعد است که ماجراهای داستان شکلی دیگر می گیرند.
چهارشنبه, ۱۷ شهریور
هازل گریس لنگستر دختر شانزده ساله ای است که به سرطان مبتلاست و به اصرار خانواده برای مقابله با افسردگی ناشی از بیماریش در جلسه های گروهی خودیاری شرکت می کند. او از حضور در جلسه های گروه های خودیاری بیزار است ولی روزی در یک از این جلسه ها با آگوستوس واترز آشنا میشود.
آگوستوس (گوس) به سبب سرطان استخوان یکی از پاهایش را از دست داده است، او پسری باهوش و جذاب است و در اولین برخورد، هازل را مجذوب خود می کند. آگوستوس که شخصیتی قوی دارد و با بیماری خود کنار آمده است، تاثیر عمیقی بر هازل می گذارد و اعتماد و باورش به زندگی و انسان ها را به او بازمی گرداند.
چهارشنبه, ۱۰ شهریور
شخصیت اصلی داستان، دختری است به نام لیزی. او مادرش را از دست داده است و از پدرش مراقبت می کند. لیزی از تصمیم پدرش برای شرکت در مسابقه ی انسان های پرنده حمایت می کند هرچند عمه دورین با این کار سخت مخالف است. پدر لیزی تلاش می کند با استفاده از بال هایی که ساخته است پرواز کند. بال هایی از جنس پر، نخ، مقوا و ... ایمان.
دوشنبه, ۱ شهریور
کتاب «تعطیلات با ابوقراضه» داستانی دربارهی دو نسل و دو روش زندگی است. ویلیام و ملیسا دو نوجوان امروزی هستند که حاضر میشوند به ازای دریافت پول، با پدربزرگی که گوشش نمیشنود و مادربزرگی که چشمانش ضعیف است و مدام در حال بگومگو هستند، ۱۰ روز را در خانهای ییلاقی سر کنند.
یکشنبه, ۳۱ مرداد
لوسی دختری است که وقتی به دنیا می آید مادرش را از دست می دهد و تا هفت سالگی نزد مادربزرگش زندگی می کند. او عاشق پرنده هاست و برای لوسی که در مزرعه زندگی کرده است اکنون زندگی در شهر، با پدر، برادر ناتنی اش و زنی که به تازگی با پدرش ازدواج کرده سخت است.
لوسی از اولین روز تعطیلات تابستانی تصمیم می گیرد که دیگر تفریح نکند، او عصبانی است و می خواهد هم چون بزرگترها برای اعتراض به شرایطی که دوستش ندارد اعتصاب کند. لوسی دلتنگ است و روزها - در حالی که خود را در اتاقش زندانی کرده است ـ با خاطرات خوش گذشته زندگی می کند...
دوشنبه, ۲۵ مرداد
سالویگ که فرزند وسطی و دومین دختر پادشاه است، نه چهره ی زیبایی دارد که همانند خواهرش با ازدواج خود به سرزمینها و قدرت پدرش بیفزاید و نه همچون برادرش آینده سرزمینشان در دستهای اوست.
اما با درگرفتن جنگ بین کشور آنها و کشور دیگر، پدر او را به همراه خواهر زیبا و برادر ولیعهدش، به قلعهای میان کوههای سر به فلک کشیده میفرستد و گروهی از سربازان شجاع خود را برای محافظت همراهشان می کند.
دوشنبه, ۱۸ مرداد
کیتلین ده ساله نوعی بیماری اتیسم دارد. او همراه پدرش زندگی می کند. قبل از حادثه ی تیراندازی در مدرسه ی برادرش، آن ها خانواده ای سه نفره بودند، و کیتلین همچون مرغ مقلد از راهنمایی های برادرش، دون، برای کنترل رفتارهای اتیسمی اش استفاده می کرد. بعد از حادثه تیراندازی در مدرسه و کشته شدن دون، کیتلین و پدرش از این خادثه سخت آزرده و رنجور می شوند.
دون پیش از کشته شدن بر روی پروژه ای اجرایی برای مدرسه اش کار می کرد که کیتلین را درگیر می کند، پروژه ای که تلاش می کند آن را به پایان برساند، پایان پروژه ای که می تواند پایان رنجی باشد که او و پدرش می کشند. تلاش های کیتلین که همیشه زندگی را سیاه و سفید می بیند و مسئولان متعهد مدرسه منجر به تغییر دید کیتلین به زندگی می شود و او کشف می کند رنگ های زندگی تنها سیاه و سفید نیستند.
دوشنبه, ۲۸ تیر
لورل دانو مادر و مادربزرگش را در توفان کاترینا از دست می دهد و سعی می کند راهی برای فائق آمدن بر دردهایش پیدا کند. او برای مدت کوتاهی در دسته ی تشویق کننده های تیم بسکتبال مدرسه قرار می گیرد و دوست تازه ای پیدا می کند. اما با وجود موفقیت در تیم و پیدا کردن دوستی خوب خاطرات رهایش نمی کنند. اورل به مواد مخدر روی می آورد و خیلی زود گرفتار طلسم ماده ای به نام ماه می شود. ماه فراموشی می آورد و لورل می تواند خاطرات دردناک را فراموش کند. اما خیلی زود همه چیز نابود می شود.
شنبه, ۱۲ تیر
پنی دختری یازده ساله است که سراسر زندگی اش با چیزهایی غافلگیرکننده و گاهی معماگونه و پر رمز و راز گذشته است. او دختری ایتالیایی- امریکایی و ساکن امریکاست. خانواده ی پدری اش از مهاجران ایتالیایی هستند. پدر پنی مرده و او با مادرش زندگی می کند اما با خانواده ی پدری نیز ارتباط دارد.
چهارشنبه, ۲۶ خرداد
بلو، پسر نوجوانی است که پدرش را از دست داده است و با مادر و خواهرش، جس زندگی می کند. او بنا به تشخیص خانم مشاور مدرسه قادر است افکار و احساسات خود را به زیبایی به قلم بکشد و بدین گونه دردهایش را بیان کند. او هم چنین می کند، اما پس از مدتی به نظرش کار احمقانه ای می آید. آن ها را پاره می کند و سعی می کند همه ی احساسات خود را در قالب داستانی به نام «وحشی» بنویسد. این داستان پر است از غلط های املایی، اما بلو معتقد است به علت آن است که کوچک است و سنی ندارد.
بلو، یکی از شخصیت های داستانش می شود. انگار که «وحشی» که شخصیت اصلی داستان اش است، خود اوست که جان گرفته است.
یکشنبه, ۲۳ خرداد
کامرون پسری است ۱۴ ساله که در اثر ابتلا به یک بیماری ویروسی واگیردار دچار نارسایی قلب شده و نیاز به پیوند قلب دارد اما چون قلب انسان برای تعویض وجود ندارد او مجبور است به تعویض قلبش با قلب یک گوسفند پرورش یافته برای این کار، رضایت دهد. کامرون با وجود هشدار دکترش درباره ی بر ملا نکردن این راز، آن را با دوستش در میان می گذارد. چاپ خبر آن در روزنامه ها پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد. پس از مدتی بدن کامرون قلب پیوندی را نمی پذیرد. کامرون دیگر راضی به عمل و پیوند دوم نیست و ترجیح می دهد بمیرد، اما صحبت با مادر بزرگ دانا و مهربانش سبب رضایت او به عمل مجدد و زنده ماندن می شود. او با صحبت با مادربزرگش می فهمد زندگی زیباست.
شنبه, ۲۵ اردیبهشت
«یکی از سختترین چیزها در زندگی آن است که حرفی در دلت باشد و نتوانی آن را به زبان بیاوری!»
ویکتور ولمر سوم پسری یازده ساله است که در ممفیس با مادر و پدرش زندگی میکند. او لکنت زبان دارد و در پرتاب توپ هیچ یک از هم سن و سالهایش به گرد پایش نمیرسند. از زمانیکه ویکتور پنج ساله بود مام برای مراقبت از او با آنها زندگی میکند. مام صمیمیترین دوست ویکتور در دنیاست، البته جز در مواقع توپ بازی که رت جایش را میگیرد. نام اصلی رت آرتور است، همه او را آرت صدا میزنند ولی ویکتور به او رت میگوید چون برایش راحتتر است.
در روز آخر کلاس ششم، پرتاب شدید توپ بیسبال ویکتور، دهن رت را آش و لاش میکند. برای همین ویکتور تصمیم میگیرد در ماه ژوئیه که رت برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگاش به مزرعه میرود، کار روزنامه فروشیاش را انجام دهد.
ویکتور در مسیر پخش روزنامه با افراد جدیدی در زندگیاش آشنا میشود.
سه شنبه, ۲۱ اردیبهشت
ایوان گوریل آرامی است که به ندرت از چیزی ناراحت میشود. او در یک مرکز تفریحی بازیهای ویدیوئی زندگی میکند. ایوان خاطرهای از گذشتهاش ندارد و در حال زندگی میکند؛ عاشق نقاشی کشیدن است و به چیزی جز هنر فکر نمیکند... تا اینکه روبی، بچه فیل، وارد میشود و ایوان میتواند زندگی را از دریچهی چشمهای روبی ببیند.
سه شنبه, ۷ اردیبهشت
«چند هفته پس از جدا شدن مادر و پدرم، مادر با بن آشنا شد. شاید هیچ کس را نتوانید پیدا کنید که به اندازه ی بن روسو با پدرم فرق داشته باشد. سر و وضعش مثل یکی از آن آدم های عشق طبیعت است و پدرم از آن مردهای اهل کت و شلوار و کراوات است. همسر بن سال ها پیش فوت کرده و او با دو فرزند خود زندگی می کند. توماس پنج ساله و لیدیای چهارده ساله. حالا یکسال از آشنایی مادرم و بن می گذرد و آن ها می خواهند با هم ازدواج کنند.
چهارشنبه, ۲۵ فروردین
نگارنده: زینب آقایی
چارلی یازده سال دارد، او مثل بچه های دیگری که در این سن هستند حساس است و خودش هم می داند. برای نمونه هر وقت با مادر و پدرش فیلم غصه داری تماشا می کند، اولین فردی است که به هق هق می افتد و یا احساسات اش سر کوچکترین موضوعی به شدت جریحه دار می شود. زمانی که پدر و مادر چارلی با هم ازدواج کردندT عاشق هم بودند ولی خیلی وقت است که با هم خوشبخت نیستند. برای همین تصمیم گرفتند از هم طلاق بگیرند.
سه شنبه, ۲۴ فروردین
می گفتند شب ها و هنگام تاریکی جن ها بیرون می آیند و به رقص و پایکوبی و ساز و آواز می پردازند، می گفتند جماعتی بی خیال و بی کاره اند که فقط هنگام تاریکی دیده می شوند و ... .
موسیقی در خانواده جی جی، پسر نوجوان ایرلندی، موروثی است. هر هفته، در خانه ی آن ها بنا به سنت دیرینه در خانواده ی هلن، مادر جی جی، موسیقی اجرا می شود و مردم از دور و نزدیک در آن شرکت می کنند.
چهارشنبه, ۱۸ فروردین
خیالباف داستانی تخیلی براساس اتفاق های روزگار کودکی و نوجوانی پابلو نروداست. پابلو نرودا یکی از تاثیرگذارترین شاعران قرن بیستم است که در سال ۱۹۷۱ جایزه ی نوبل ادبیات را دریافت کرد. نرودا برای مردم معمولی و از چیزهای معمولی مینوشت. او معتقد بود همهی داستانها، از قبل وجود داشتهاند و الهام را میتوان در سادهترین چیزها و جزئیترین ریزهکاریها یافت.
چهارشنبه, ۱۹ اسفند
اسکار از همان روز اول با برادرش، رابرت، مشکل پیدا می کند، از او خوشش نمی آید، و هیچ جوره نمی تواند با او کنار بیاید. رابطه ی تیره و تار این دوبرادر به علت توجه بیش از حد پدر و مادرش به رابرت، ادامه پیدا می کند و به مرور حادتر می شود؛ آن قدر که اسکار کاسه ی صبرش لبریز می شود ونقشه ای می کشد تا از دست رابرت خلاص شود. عملیات دک کردن کپک داستان پیاده کردن نقشه ی اسکار برای حذف رابرت است.
چهارشنبه, ۱۲ اسفند
مجموعه داستان های کوتاه در چهار جلد که ماجراهای خنده داری را از زندگی روزمره و روابط یک خواهر و برادر از زبان برادر روایت می شود. او شیطنت های خود و کلک های خواهر بزرگترش را با زبانی طنز بیان می کند.
سه شنبه, ۴ اسفند
نوروز جشن جشنها در فرهنگ ایران زمین و بیش تر همسایگان ما است. هستی و هسته این جشن در پیوند با مفهوم زایش و نوزایش است. از دل سرما، بهار و گرما میروید و میجوشد، از دل پیری، جوانی زاده میشود. به زبان دیگر، این اسطورهی شگفت زیست ناهمسازها و زایش رخدادها است که از درون آن این بار داستان عمو نوروز و ننه سرما بازنمایی شده است.
دوشنبه, ۳ اسفند