پی‌یر و لوسی

در پشت جلد کتاب «پی‌یر و لوسی» آمده است: « پی‌یر یک هملت مدرن و امروزی است؛ افسرده، ناامید و سرخورده از جهانی که در آن زندگی می‌کند. در حقیقت او جوان هجده ساله‌ی بورژوایی است که در دوران جنگ جهانی اول به خدمت سربازی فراخوانده شده است. کتاب « پی‌یر و لوسی » داستان عشق پرشور و پاک دو دلداده‌ی جوانی است که در آن آرمان‌های شفقت، صلح‌طلبی و انسان‌دوستی نویسنده‌ی مشهور و برنده‌ی جایزه نوبل، رومن رولان، و آرزوی او در داشتن جهانی عاری از خشونت تجلی می‌یابد.»

این کتاب  ـ با وجود حجم کوچکش ـ تجلی تمام باورهای رومن رولان است. او عقاید ضد جنگ خود را به زیبایی در قالب یک رمان عاشقانه مطرح می‌کند.

کتاب «پی‌یر و لوسی» اثری لطیف همراه با احترام به ارزش‌های انسانی چون عشق، راستی، صلحطلبی و انساندوستی است. خواننده‌ی نوجوان با خواندن این کتاب، همراه با قهرمانان داستان، عشقی پاک و شورانگیز را تجربه می‌کنند؛ عشقی که نوجوانان امروزی به آن بسیار نیاز دارند. پدرها و مادرها، کتابداران و مربیان می‌توانند با آسودگی خاطر و بدون هرگونه نگرانی این رمان عاشقانه را به نوجوانان معرفی کنند.

کتاب « پی‌یر و لوسی » در فهرست آثار برگزیده‌ی گروه بررسی رمان بزرگ‌سال شورای کتاب قرار گرفته است.

درباره‌ی نویسنده کتاب پی‌یر و لوسی

رومن رولان  (۲۶ ژانویه ۱۸۶۶ - ۳۰ دسامبر ۱۹۴۴) نویسنده‌ی نام‌دار فرانسوی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است. او در آثارش به گونه‌ای احترام‌آمیز تنوع و گوناگونی انسان‌ها را به نمایش می‌گذارد و در ستایش صلح، دوستی و انسانیت می‌نویسد.

دو اثر مهم رولان ـ رمان‌های جان شیفته و ژان کریستف ـ در زمره‌ی آثار بزرگ کلاسیک قرار دارند و همه‌ی آثار او برای نوجوانانِ علاقمند به ادبیات بزرگ‌سال مناسب است.

رومن رولان علاوه بر رمان، زندگینامه‌های زیادی هم‌چون زندگینامه‌ی بتهوون، تولستوی، گاندی، میکل آنژ، گوته و ... نیز نوشته است. او تحت تاثیر اندیشه‌های تولستوی و اسپینوزا قرار داشت و در دیدار با گاندی با تعالیم بودا و تفکر مشرق زمین آشنا شد.

 

عنوان لاتین
Pierre et Luce
گزیده‌هایی از کتاب
  • در این خانواده، چنانکه غالبا متداول است، محبت زیاد بود و صمیمیت هیچ.
  • افکار چگونه می‌توانند آزادانه در تبادل باشند وقتی که هر فردی از تعمق در اندیشههای خویش سرباز میزند؟
  • ممتازترینِ این نوجوانان، ضعیفتر از آن‌که سر به شورش بردارند و مغرورتر از آنکه شکوه کنند، پیشاپیش   می-دانستند که به تیغ جنگ سپرده خواهند شد.... اگر از دنباله روی افکار عمومی ـ این دختر هرجایی ـ بیزار بود در عوض نیاز داشت آزادانه با افرادی به انتخاب خود متحد شود. پراحساس‌تر از آن بود که بتواند فقط به خود بسنده کند. از رنج بشر رنج می‌برد. از وزن این رنج له می‌شد و آن را برای خود بیش از اندازه بزرگ می‌کرد: اگر بشر این همه رنج را طاقت می‌آورد به خاطر آن بود که پوستی کلفت‌تر از پوست نازک نوجوانی نحیف داشت. اما آن‌چه را برای خود بزرگ نمی‌کرد، و آن‌چه او را بیشتر از رنج بشری آزار می‌داد، بلاهت بشر بود.
  • رنج کشیدن مهم نیست، مردن مهم نیست اگر معنایی در آن باشد. فداکاری خوب است اگر توجیه‌پذیر باشد. اما مفهوم دنیا با این همه مصیبت‌هایش برای یک نوجوان چیست؟... برای همه که جای عبور بود پس این جنون خودویرانگری چیست؟
  • هنر چیزی بیش از فراموشی گذرای واقعیت نیست.
  • برای این‎که فعالیت معنایی داشته باشد، برای این‌که علم معنایی داشته باشد، زندگی باید معنا داشته باشد. این معنا را نتوانسته بود با هیچ تلاش روحی و قلبی پیدا کند و اکنون خود به خود این معنا را می‌فهمید... زندگی معنایی داشت...
  • در این برهه از نوجوانی که آدمی عاشق عشق است، آن را در تمام چشم‎ها میبیند، و قلب حریص و مردد از یاری به یار دیگر می‌رود: شتابی برای انتخاب یار نیست، تازه ابتدای سفر است. اما در این روزگار، روز کوتاه است: باید شتافت.
  • طولانی‌ترین مسیر را انتخاب می‌کردند و اشتباه‌شان را به حساب مِه می‌گذاشتند. چون سرانجام با تمام کوششی که برای نیافتن مقصدشان می‌کردند، به آن نزدیک می‌شدند، پییر در جایی دور از مغازه می‌ماند.
  • ... گاهی سکوت میان‌شان حکمفرما می‌شد، نه معنای کلمات بلکه نوید زندگانی نهفته در آن‌ها بود که برای‌شان اهمیت داشت... روح آن‌ها، رها از کلمات، گفتگویی مهم‌تر و عمیق‌تر را دنبال می‌کرد.
  • ... بورژواها بی آنکه بدذات باشند به جای اینکه اذعان کنند شاید حق با آن‌ها نبوده، می‌گذارند در کنارشان بمیری، ذره ذره.
  • پییر به ناگاه و از دید دختر جوان متوجه فقدان احساسات قلبی و خشکی برهوت‌گونه‌ی این طبقه‌ی بورژوا شد که خودش به آن تعلق داشت. خاک خشک و بایری که رفته‌رفته تمامی شیره‌ی حیات را مکیده بود بی‌آن‌که برای تجدید آن کاری کند. ... حتی هنگامی که می‌پندارند کسی را دوست دارند، دوستی‌شان مالکانه است و او را قربانی خودخواهی و غرور خویش میکنند. قربانی کوتهنظری و لجاجتشان.
  • ... پییر می‌گوید: به هرحال آن‌چه من می‌دانم این است که وقتی به جبهه بروم هیچ‌کس را نمی‌کشم. و فیلیپ بی‌آن‌که با او مخالفتی کند لبخندی غمبار بر لب آورد زیرا خوب می‌دانست قدرت بی‌امان جمعیت با افراد ضعیف و اراده‌ی آنان چه می‌کند.
  • ... آن‌چه آنان را حفظ می‌کرد قلب پاک و شرم غریزی‌شان بود.
  • ... لحظاتی هست که آدم از انسان بودنش خجالت می‌کشد... چه خوب است که بزودی می‌میریم!...  نفرت‌انگیزترین چیز این است که جزو آدم‎هایی شویم که به ویران کردن می‌بالند، به تحقیر کردن می‌بالند...
برگردان
مینو مشیری
تهیه کننده
ویکتوریا فاتحی
سال نشر
چاپ اول ۱۳۹۳
نویسنده
Romain Rolland, رومن رولان
پدیدآورندگان
Submitted by editor3 on