رمانهای گرافیکی برای خوانندگان کتاب کودک در ایران ناآشنا نیستند. چند سالی است که از راه ترجمه این رمانها به فضای ادبیات کودک ایران راه پیدا کردهاند و در میان مخاطبان کودک پرطرفدار شده اند. با وجود استقبال کودکان و حتی نوجوانان از این کتابها، منتقدان و والدین چندان روی خوشی به این کتابها نشان نمیدهند.
این رمانها چارچوب گریز هستند؛ چه در به کارگیری واژههایشان و چه در تصویرهایی که خود میتوانند نشانههای معنایی باشند در این کتابها. کودکان به آسانی و با اشتیاق با این رمانها همراه میشوند چون چارچوبهای دنیای بزرگسالان به واژهها و تصویرهای پرجنب و جوش این سبک رمانها راهی ندارند. از این روست که گاهی بزرگسالان این رمانها را برای کودکان مضر میدانند و تصور میکنند کودکان از خرابکاریهای این داستانها میآموزند. شاید آنها کارکردهای این گونه از داستان ها را نمیدانند که نقش تنش زدا در زندگی کودکان و نوجوانان دارد، زیرا مرزشکن هستند و شکستن مرزها در دنیای تخیل سبب میشود که این گروه سنی از مخاطبان اگر هم بخواهند در دنیای واقعی مرزشکنی کنند، این کار را حساب شدهتر انجام می دهند. این تنها کارکرد این رمانها نیست و آنها به گونهای نقش بازیهای کامپیوتری را که سبب خستگی فراوان کودکان و نوجوانان میشوند، پر میکنند یا دستکم بخشی از آن را میگیرند. زیرا جابجایی شخصیتها و کنشها و وارونه سازیهای انجام شده در این رمانها، همه از همان الگویی استفاده میکنند که در بازیهای کامپیوتری استفاده میشود. سومین کارکرد این داستانها که شاید اهمیت آن بیش تر از دو مورد دیگر باشد، پیوند بازی با تخیل است. به راستی اگر گاهی جانوران خیلی وحشی همان نقش انسانها را برعهده بگیرند چه اتفاقی میافتد؟
و کارکرد چهارم البته به طنز موجود در این داستانها برمی گردد. دنیای رمانهای گرافیکی به دنیای کودکان و نوجوانان بسیار نزدیک است. در دنیای این کتابها، همه چیز میتواند دست مایهای برای خندیدن باشد. شخصیتهای این داستانها همان اندازه که بی دست و پا به نظر میآیند، قوی هستند. میتوانند بارها و بارها شکست بخورند و دوباره و دوباره بسازند. پس یکی از ویژگیهای مهم این سبک رمانها که این داستانها را برای خوانندگانشان جذاب میکنند، همین شوخی طبعی و نگاه آمیخته با طنز آنها به دنیاست. در این داستانها، خواننده با فضاهایی برجنب و جوشی روبهرو میشود که تقریبا هر خرابکاری در آنها مجاز است. این رمانها سرکش هستند و از تازگی هراسی ندارند.
رهایی در واژهها و تصویرها از ویژگی رمانهای گرافیکی پر مخاطب است. تصویرهای این رمانها پر از جزئیات و البته نشانههای معنایی هستند. خرده روایتهایی که به روایت اصلی داستان میپیوندند. روایتهای قوی تصویری در این آثار که همپای واژهها پیش میروند، خواننده را با سبکی از داستانپردازی آشنا میکنند که نزدیک به روایت یک انیمیشن است.
شاید بتوان گفت لازمهی نوشتن یک رمان گرافیکی خوب، خلق جهانی متفاوت است. رمانهای گرافیکی نیاز دارند تا از دریچهای دیگر به دنیا نگاه کنند.
این نگاه در مجموعهی «کله خرها» وجود دارد و روش آن هم نگرش انتقادی به دنیای پیرامون و درک آن است، بازنگری نگاه ما به جهانی که میشناسیم، به روابط انسانها، به خود انسان و تفاوت او با جانداران دیگر از ویژگی های این رمان گرافیکی است.
«ما حیوانها میتوانیم حیوان همنوع خودمان را تشخیص دهیم... مهمترین چیز برای ما و حیوانهای مخفی پوشاک است. پوشاک به ما اجازه میدهد آن مورد اصلی و مهم را پنهان کنیم. همانی که رازمان را برملا میکند، دممان!... بهترین دوستان یک خانواده از حیوان، پوشاک است!... چند حیوان جای آدمها خودشان را جا زدهاند؟» (کلهخرها)
یک خانواده از کفتارها از آفریقا با هواپیما و پاسپورت به انگلستان آمدهاند و به جای یک خانواده از انسانها در خانهشان ساکن شدهاند. این کفتار نر و ماده که حالا و آقا و خانم «بولد» هستند میتوانند روی دو پا راه بروند و به زبان انسانها صحبت کنند. سرنوشت آقا و خانم بولد اصلی چه شده است؟ این زن و شوهر را وقتی برای آبتنی به درون برکهای رفته بودند، تمساحی خورده است و لباسهایشان در کنار آب برجای مانده است، همان لباسهایی که کفتارها می پوشند و در نقش آدم ظاهر میشوند. اما این پوشیدن لباس به مقدمه سازی نیاز دارد که نویسنده فکر آن را هم کرده است. محل زندگی کفتارها، یک پارک بزرگ در آفریقا است. پارکی که نزدیک اردوگاه گردشگران است و کفتارها به رفت و آمد انسانها که برای دیدنشان میآیند، عادت کردهاند. کفتارها از غذای انسانها میخورند و کم کم یاد میگیرند به زبان آنها هم حرف بزنند. این انسانها هستند که اول به محل زندگی حیوانها نزدیک شدهاند و پس از آن حیوانها هم بدشان نیامده که به محل زندگی انسانها بیایند: «حیوانها همراه آدمها از همه جا به اینجا آمدهاند.» (کلهخرها)
برای هر دوی اینها زندگی دیگری جالب است و ناشناختههایی دارد. اگر انسانها میتوانند به به محل زندگی حیوانها بیایند چرا حیوانها نتوانند این کار را انجام دهند؟
کفتارها جانداران دوست داشتنیای نیستند. آنها حتی در میان حیوانات هم محبوب نیستند. خندهی بیوقفهای دارند که سبب سردرد حیوانات میشود. چرخیدن و خندیدن و خرناس کشیدنشان حتی یک شیر را میتواند از پای درآورد اما به گواهی کتاب کفتارها از همه حیوانهای دیگر تیزهوشتر هستند و بهترین کاری که میتوانند انجام دهند همین خندیدن است و همکاریشان با یکدیگر. همین دو ویژگی هم سبب برتری آنها در میان انسانها میشود و آنها را در حل هر مسئله و مشکلی کمک میکند: «حیوانات به اندازهی آدمها تیزهوش هستند اما به گونهای دیگر. حیوانات فکر میکنند آدمها گاهی موجودات احمقی هستند.»
انسانها خواندن و نوشتن بلد هستند، از چنگال و چاقو و قاشق استفاده میکنند، کار میکنند، درس میخوانند و یا هر کار انسانی دیگر. اگر همهی این کارها را حیوانات بتوانند انجام بدهند آنوقت چه میشود؟ حیوانها در «کلهخرها» هر کار انسانیای را میتوانند انجام دهند اما انسانها نمیتوانند مانند یک سنحاب ده هزار دانه در جنگل پنهان کنند و جای تک تکشان را هم بدانند یا مانند قورباغهها با چشم باز بخوابند یا مانند یک گربه باسن خود را لیس بزنند. انسانها در «کلهخرها» برتریای به حیوانات ندارند. حیوان ناطق دوپا از حیوانات چهارپا بهتر نیست چون حیوانات چهارپا هم میتوانند روی دوپایشان راه بروند و به زبان انسانها سخن بگویند. آنها هم حیوانی ناطق بر روی دوپا مانند انسانها هستند. انسانها در این کتاب همان حیوانات ناطق دوپا هستند. تفاوتی بین انسان و حیوان نیست. «کلهخرها» از خوانندهاش میخواهد که به تفاوت میان انسان و حیوان با نگاهی انتقادی فکر کند:«دفعهی بعد که یک گله گوسفند دیدید کمی درنگ و خوب آنها را نگاه کنید: آنها با نگاه خیره و دلسوزانه شما را نگاه خواهند کرد... در تعجباند که ما باید لباسها و کتهای پشمی بپوشیم، از همانهایی که بهطور طبیعی پشتشان روییده است. پیش خودشان میگویند چه کار احمقانهای!» (کلهخرها)
«کلهخرها» تلاش میکند تا روابط میان انسانها و روابط انسانها با محیط پیرامونشان را دوباره تعریف کند. این ماهیت یک داستان خوب است که به خواننده نگاه انتقادی را بیاموزد: «ماهیت داستان به روابط انسان یا انسان با محیط برمیگردد...ویژگی این مفاهیم در این است که گسترشپذیر پیچیده و وابسته به وجود انسان هستند. انسان این مفاهیم را آفرید تا روابط خویش را با محیط تعریف کند. هر داستان نیز بر همین تلاش است که بار دیگر این روابط را تعریف و معنا کند...» (روششناسی نقد ادبیات کودکان)
«کلهخرها» تلاش میکند تا با خلق دنیایی متفاوت به این روابط انسانی نگاهی دیگر کند.
سو و اسپاتِ کفتار که حالا شدهاند املیا و فرد بولد، در خانه 41 خیابان فرفیلد ساکن شدهاند. فکر میکنید چرا کتاب چنین آدرس دقیقی از خانه شان میدهد ؟ : «قصهای که میخواهم برایتان تعریف کنم واقعا راست است حرفام را باور کنید... راست است. هر کلمهاش راست راست است.» (کلهخرها)
رمان اصرار دارد که شما باورش کنید تا درگیر این روابط شوید و دوباره بیاندیشید. پس این داستان را باید باور کنید. تصویرها به شما آقا و خانم بولد و زندگی انسانیشان را نشان میدهند. تصویرها پر از نشانه است برای باورپذیری. پر از رخدادهای هیجانانگیز و بامزه. از لطیفههای آقای بولد تا دردسرهای یک همسایهی مزاحم که خودش داستانی جالب دارد در این کتاب. این در این مجموعه همه چیز به زیبایی و هماهنگی در جای خود قرار دارد و ترکیب شگفتی ساخته است.
«انتخاب موضوع فی نفسه داستان خوب نمیآفریند... آنچه به موضوع ارزش میبخشد درونمایه مناسب است... موضوع و درونمایه داستان هر چند که غنی باشد اما اگر از زاویه شکلی و سبکی و یا به زبان دیگر از جنبه زیبایی شناختی سازماندهی نشده باشد فاقد ارزش ادبی است.» (روششناسی نقد ادبیات کودکان)
داستان «کلهخرها» پرآشوب و چارچوب گریز است هم در موضوع و مفهوم و هم ساختار داستانی. طراحی چهرهی شخصیتها، لطیفههای آقای بولد در حباب بالای سرش، واژههای بولد شده و درشت در متن، صفحههایی با زمینهی سیاه در کتاب که شب و خطر را نشان میدهد و طراحی و جایگذاری منحصر به فرد تصویرها در میان واژهها، این داستان را به یک رمان گرافیکی خواندنی و جذاب تبدیل میکند. همه چیز در ساختار این کتاب درست و به جا چیده شده است. ترجمه خوب کتاب و انتقال طنز و شوخ طبعی زبان داستان به زبان فارسی، فونت زیبای آن در نسخهی فارسی و چیدمان خوب تصویر در صفحهها و کیفیت چاپ، بر هماهنگی و زیبایی این کتاب افزوده است.
این رمان برای هر خوانندهای خواندنی خواهد بود. هر خوانندهای را چه کودک باشد و چه بزرگسال میتواند با خود در هر سه جلدش همراه کند تا بیاندیشد. این رمان برای هر خوانندهای حرفی برای گفتن دارد. این کتاب یک سره شادی، خنده و اندیشه است: «فقط به بزرگترها نگویید دلمان نمیخواهد آن ها این شادی را خراب کنند.» (کلهخرها)
به حیوانهای ناطق دوپا و برتری ما بر آنها و برتری آنها به ما فکر کنیم و پس از خواندن این مجموعه یادمان بماند هرچه خواندهایم راست راست بوده است: «کلمه به کلمهی آن!» کمی «کلهخر» بودن برای زندگی خوب است، شاید خوب باشد و نگاهمان را تازه کند!
افزودن دیدگاه جدید