گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان، بخش نخست

کودکی من و بیش‌تر هم‌نسل‌هایم با ادبیات فانتزی پیوند دارد. از بخت خوب‌مان بود که بیش‌تر آثار کلاسیک فانتزی، در دوران کودکی ما ترجمه شدند و دردسترس قرار گرفتند. ریشه و کارکرد فانتزی به‌قدری ژرف و بنیادین است که نمی‌توان آن را مختص کودکان دانست یا به داستان‌های میان‌مایه‌ی غیرواقعی تقلیل داد. تخیل، گوهر فانتزی است و پیوندی تنگاتنگ با باورهای نیاکان‌مان دارد. بررسی جهان‌بینی گذشتگان‌مان نه برای سیری که طی کرده‌اند، که برای درکی از اکنون خودمان ضرورت دارد. برای شناخت انسان مدرن و خواسته‌های‌اش، می‌توانیم مخلوقات نیاکان‌مان را بجوییم.

«به نظر یونگ در جوامع غربی، بخش آگاه شخصیت بیش از اندازه رشد یافته است. نقش فانتزی به بیان ریشه های ناخودآگاه ذهن برمی‌گردد. در عصری که نقش خرد افزایش می یابد، فانتزی واکنشی است برای کنترل این وضعیت[1]

بیش از دو دهه‌ است که فانتزی در ایران، ژانری جدی تلقی می‌شود و هواداران سرسخت‌ خود را دارد. در این میان، ناشرها و مترجمانی بوده‌اند که با پایبندی به علاقه‌ی شخصی خود، این مسیر را هموار کرده‌اند.

فرزاد فربد، متولد ١٣٤٧ در شهر کرمانشاه و دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد اسلامی است. او بیش از بیست‌سال سابقه‌ی مترجمی را در کارنامه خود به ثبت رسانده و هم‌اکنون مدیر انتشارات پریان و مدیر کلاس‌های ترجمه‌ی موسسه‌ی زبان سفیر گفتمان است.

در چند سالگی و با چه کتابی به جهان فانتزی قدم گذاشتید و چه کسی در شکل گیری این علاقه نقش داشت؟

پیش از این که مدرسه بروم، مادرم و مادر بزرگم برای من کتاب می‌خواندند. دوتا کتاب را به‌شکلی ویژه به یاد دارم. یکی کتاب موش‌وگربه‌ی عبید زاکانی بود که در آن زمان برای من فانتزی محسوب می‌شد. جنگ میان موش‌ها و گربه‌ها، در نظرم جنگ بزرگی بود و مادربزرگ شعرش را برای من می‌خواند؛ و نیز داستان هنسل و گرتل که مادرم از نسخه‌ی انگلیسی برای من می‌خواند. کتاب تصویرسازی خیلی ترسناکی داشت و من هیچ‌وقت از وحشت این تصاویر رها نشدم و هنوز هم علاقه‌ی خاصی به داستان هنسل و گرتل دارم. آن زمان در کرمانشاه بودیم و در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کردیم. خانه، زیرزمینی داشت و من همیشه فکر می‌کردم جادوگر قصه‌ی هنسل و گرتل در آن زیرزمین است.

بعد هم کیهان بچه‌های دهه 50 (قبل از سال 57) و کانون پرورش فکری در همان مقطع، تأثیر زیادی داشتند. کتابخانه‌ی کانون نزدیک خانه‌ی ما بود، به آن‌جا می‌رفتم، کتاب می‌خواندم و کتاب قرض می‌کردم. همان‌جا هم با کتاب‌های ژول ورن آشنا شدم که من را با ادبیات علمی‌تخیلی آشنا کرد و بعد هم سه‌گانه‌ی جان کریستفر: کوه‌های سفید، شهر طلا و سرب و برکه‌ی آتش که باعث شد با اولین کار مهم فانتزی زندگی‌ام آشنا شوم. این‌ها اتفاقاتی بود که به واسطه‌ی آن به دنیای علمی تخیلی و فانتزی قدم گذاشتم.

فانتزی برای بسیاری از ما، مفری برای فاصله گرفتن از واقعیت است. دلیل شما برای خواندن فانتزی چیست؟

فانتزی برای من، هم مفری برای فاصله گرفتن از واقعیت و رفتن به دنیایی که هیچ محدودیتی در آن وجود ندارد است و هم دیدن خلاقیت نویسنده‌های بزرگ و زندگی کردن در موقعیت‌هایی که ممکن است در عالم واقعیت هیچ‌وقت نتوانیم به آن برسیم. هرچند الان، فکر می‌کنم در دنیا و در کشوری زندگی می‌کنیم که خیلی فانتزی‌تر از تمام رمان‌های فانتزی دنیاست.

از نگاه شما کودکی که ادبیات فانتزی می‌خواند با کودکی که ادبیات فانتزی نمی‌خواند چه تفاوت‌هایی دارد؟

کودکی که فانتزی می‌خواند و کودکی که فانتزی نمی‌خواند خیلی باهم تفاوت دارند. کودکی که فانتزی می‌خواند، خیال‌پردازتر است و ذهن خلاق و بازتری دارد و به امکانات زیادی در دنیا فکر می‌کند؛ بنابراین در قیاس با کودکی که راحت‌تر می‌شود روی ذهنش کار کرد و به یک سمت فکری خاصی سوق‌اش داد، کودکی که فانتزی می‌خواند به سمت دگم بودن و تک‌وجهی بودن نمی‌رود.

اگر روزی را تصور کنیم که انسان از فانتزی و دنیای خیالی محروم شده، این دنیا چه تفاوتی با دنیای امروز دارد؟

فکر می‌کنم اتفاقی می‌افتد که الان در کشور ما افتاده است. آن‌قدر با واقعیات مواجه هستیم -به خصوص واقعیات تلخ- که دیگر هیچ‌جایی برای خیال‌پردازی و فانتزی شیرین باقی نمی‌ماند. شاید فانتزی آخرالزمانی ولی فانتزی شیرین، خیر.

اصطلاحاتی که در ادبیات فانتزی به کار می‌رود، بسیار ویژه هستند. گاهی مخاطبان در این زمینه سردرگم می‌شوند. از نگاه شما ادبیات گمانه‌زن با ادبیات فانتزی چه تفاوت‌ها و چه اشتراک‌هایی دارد؟

بله، نویسنده‌ها دنیاسازی می‌کنند؛ بنابراین واژه‌سازی هم می‌کنند، زبان می‌سازند، جغرافیا می‌سازند و مخاطب سردرگم می‌شود. خب این پیش می‌آید اما می‌شود راجع‌به تمام این‌ها تحقیق کرد. راجع‌به بسیاری از این آثار، کتاب‌ها و مقالات زیادی نوشته شده، گفت‌وگوهای خود نویسنده‌ها هم در دسترس است. فکر می‌کنم به هرحال مخاطبی که جویا باشد، مسیرش را پیدا می‌کند و سردرگم نمی‌شود.
ادبیات گمانه‌زن و فانتزی را نمی‌توانیم تفکیک کنیم.
 گمانه‌زن تا اواخر قرن بیستم فقط به ادبیات Science Fiction اطلاق می‌شد. درواقع ادبیات گمانه‌زن معادلی برای Speculative Literature است اما در حال حاضر وقتی می‌گوییم ادبیات گمانه زن، به سه‌تا ژانر و ساب‌ژانرهایش اشاره می‌کنیم: ادبیات فانتزی، ادبیات علمی‌تخیلی و ادبیات وحشت. حالا در یک دسته‌بندی دیگر، بسیاری معتقدند ادبیات علمی‌تخیلی و وحشت هم زیر مجموعه‌ی ادبیات فانتزی هستند. یعنی وقتی می‌گوییم فانتزی، با یک ژانر با بالای 60 تا زیر شاخه مواجه هستیم که علمی‌تخیلی و وحشت را هم شامل می‌شود. حتی یک ژانر Main stream مثل ادبیات رئالیسم جادویی را هم در بعضی از دسته‌بندی‌ها در زیرمجموعه‌ی ادبیات فانتزی قرار می‌دهند، از این‌رو این که چه تفاوت‌ها و چه اشتراک‌هایی دارند، مبحثی بسیار گسترده است. فکر می‌کنم می‌توان تا حدودی پاسخ‌اش را در کتابی که ما به‌تازگی در نشر پریان منتشر کرده‌ایم، پیدا کرد. کتاب راهنمای خوره‌های ادبیات ژانری، مجموعه‌‌ای سه جلدی و 816 صفحه‌ای است که به تفصیل راجع‌به زیر شاخه‌های سه ژانر وحشت، فانتزی و علمی تخیلی توضیح داده. در کتاب می‌بینم که چقدر این‌ها باهم اشتراک دارند و واقعاً خط‌کشی بین ژانرها کار خیلی دقیقی نیست.

گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان

خرید کتاب راهنمای خوره‌های ادبیات ژانری

به عنوان کسی که در حوزه ادبیات فانتزی هم ترجمه می‌کنید و هم در کار انتشار این آثار هستید، ادبیات فانتزی کدام کشور بیش‌تر شما را جلب می‌کند؟

به هر حال باید بپذیریم که ادبیات فانتزی، ژانری انگلیسی است یعنی نویسندگان مهمی که در این ژانر کتابی نوشته‌اند، عمدتاً انگلیسی یا انگلیسی‌زبان هستند. بنابراین آثار بزرگی که در این ژانر نوشته شده یا از نویسندگان انگلیسی بوده، یا استرالیایی یا آمریکایی. استرالیایی‌ها هم در این یکی دو دهه‌ی اخیر کمی جان گرفته‌اند. در واقع می‌توان گفت آثار کشورهای دیگر هم برگرفته از ادبیات فانتزی انگلیس است. مثلاً در ادبیات آلمان هم نویسنده‌های مهمی داریم مانند خانم کورنلیا فونکه یا میکاییل انده (میشائل انده)، نویسنده‌ی کتاب داستان بی‌پایان. این‌ها نویسنده‌های خیلی خوبی هستند اما باز از همان سنت پیروی می‌کنند. کما اینکه اصل و ریشه‌ی ادبیات فانتزی، به منطقه‌ی شمال Norse -کشورهای اسکاندیناوی و شمال اروپا -برمی‌گردد اما جالب است که خود این کشورها در حوزه‌ی ادبیات فانتزی، نویسندگان قدر و درجه یک زیادی ندارند.

آیا تا به حال داستانی نوشته‌اید؟ اگر قرار بود داستانی فانتزی بنویسید که رخدادگاه‌اش ایران باشد، کدام جغرافیا، شهر یا محل را انتخاب می‌کردید؟

خودم داستانی ننوشتم. در دوران نوجوانی یک چیزهایی می‌نوشتم که الان ندارم‌شان. گم شده‌اند و نمی‌دانم کجا هستند. درواقع از بین‌ رفته‌اند. اما ترجیح می‌دهم از این دنیای خلاقانه استفاده کنم. خیلی وقت‌ها هم ایده‌ای به ذهنم آمده که بخواهم بنویسم اما هنوز وسوسه‌ی نوشتن، انقدری که بخواهم داستانی بنویسم، غالب نشده است. بیشتر ترجیح می‌دهم وارد جهان‌هایی که آدم‌های دیگر می‌سازند شوم و آن‌ها را کشف و شهود کنم.

فکر می‌کنم نمی‌توان گفت "این جغرافیا خوبه برای این داستان". مثل یک پازل می‌ماند. قطعات در کنار هم قرار می‌گیرند و آن جغرافیا هم خودش سربرمی‌آورد. ما در یک مدل از فانتزی از جغرافیای واقعی استفاده می‌کنیم، مثل فانتزی معاصر یا فانتزی تاریخی اما خیلی وقت‌ها، این جغرافیا هم ساخته و پرداخته می‌شود. برای همین فکر می‌کنم نمی‌شود خیلی قاطعانه راجع‌به این قضیه صحبت کرد. من هم چون هیچ‌وقت جدی راجع‌به این بحث فکر نکردم، راستش هیچ‌وقت به قطعیتی نرسیدم.

جایگاه ادبیات فانتزی را در جامعه ایران از جنبه تولید آثاری در این‌گونه در مقایسه با کشورهایی که در این زمینه تجربه و سابقه بیش‌تری دارند چگونه می‌بینید؟

خیلی‌ها داستان می‌نویسند و  همه هم خودشان را نویسنده میدانند و به هر حال خیلی خوب است که این تجربیات اتفاق میافتد، اما فکر می‌کنم برای رسیدن به یک نقطه‌ی قابل قبول در مقایسه با استانداردهای جهانی، راه زیادی داریم. تلاش‌هایی صورت گرفته است، نویسنده‌هایی هستند که توانستند فانتزی بنویسند، فانتزی‌هایی که کپی از فانتزی‌های غربی نباشد؛ نه به شکلی که که اگر اسم شخصیت‌ها و مکان‌ها را بردارید، معلوم نیست کجا اتفاق میافتد. این داستان‌ها کامل کپی هستند. تلاش‌های خوبی شده، فکر می‌کنم مثلا بعضی از کارهای آرمان آرین این ویژگی را دارند، به خصوص در کتابی مثل کابوس باغ سیاه از المان ایرانی خیلی استفاده کرده اما راستش را بخواهید خیلی کم برخورد کرده‌ام. فکر می‌کنم هنوز خیلی کار داریم و نویسنده‌های ما باید خیلی بیشتر راجع‌به ادبیات ژانری مطالعه کنند و آثار شاخص این ژانر را هم بخوانند.

گفتید نویسندگان ما باید مسیر زیادی را برای رسیدن به استانداردهای جهانی طی کنند، به‌نظرتان چه اقداماتی لازم است؟ اگر بخواهید گزیده‌ای از کتاب‌های مهم فانتزی را به نویسندگان جوان پیشنهاد دهید، آن کتاب‌ها کدام هستند؟

آها! ببینید، یک نویسنده‌ی خوب باید کتاب زیاد خوانده باشد؛ حالا چه کتاب‌های تحقیقی و تئوریک، چه کتاب‌های داستانی و فیکشن؛ اصلاً در مورد هر چیزی، من فکر می‌کنم یک فیلم‌ساز خوب هم باید فیلم زیاد دیده باشد. یکی از دلایلی که ما کتاب تاریخ ادبیات فانتزی و سه کتاب راهنمای خوره‌های ادبیات ژانری را چاپ کردیم، این بود که آدم‌ها با خیلی از نویسنده‌ها آشنا شوند. بستگی دارد در کدام ساب ژانر فانتزی می‌خواهید بنویسید، که بخواهید آثار آن ساب‌ژانر را دنبال کنید. اما از میان نویسندگانی که خواندن آثارشان مهم است، بزرگ‌ترین‌اش آقای تالکین است و کتاب هابیت و مجموعه ارباب حلقه‌ها و سیلیماریلیون و کتاب‌هایی که ایشان نوشته و بعد از مرگ‌اش، پسرش و نوه‌اش منتشر کرده‌اند. کتاب‌های سی.اس.لوئیس هست که بنا بر دلایلی نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی من نیست، ولی خب خواندن بعضی از آثار مهم است، حالا اینکه ما دوست‌شان داریم یا نه، بحث دیگری است. کارهای فیلیپ پولمن هم اهمیت دارند، به خصوص نیروی اهریمنی‌اش که فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین آثار فانتزی نوشته شده در این یکی دو دهه‌ی اخیر است. نویسنده‌هایی مثل رابرت جردن که مجموعه چرخ زمان را نوشته، برندن سندرسون که در واقع ادامه دهنده‌ی راه رابرت جردن هست در نوشتن Epic Fantasy، رابین هاب هم نویسنده‌ی مهمی است که حالا بنا بر دلایلی نمی‌توان در ایران منتشر کرد، اگر هم بشود، با مشکل همراه است. آقای مارتین در همین ژانر خیلی خوب است. حوزه‌ی خیلی گسترده‌ای است؛ یعنی اگر واقعاً بخواهم بگویم، یک لیست خیلی خیلی طولانی می‌شود. اسم خیلی از این آثار در کتاب‌های تئوریکی که ما در پریان منتشر کرده‌ایم، به تفکیکِ زیرشاخه‌ها آمده، در فانتزی بیش از 60 تا زیر شاخه داریم و خب این لیست خیلی خیلی طولانی می‌شود. مجموعه‌ی هری پاتر هم هست که به نظرم لااقل تا جلد سوم‌اش، یک مجموعه بسیار شگفت‌انگیز است. از آن به بعد را من خیلی دوست ندارم و  فکر می‌کنم دچار افت می‌شود. هم از نظر زبانی، هم از نظر محتوای داستان؛ حجم کتاب‌ها یک‌باره دو برابر می‌شود و زبان نویسنده تغییر می‌کند و به سمت تفاخری تصنعی می‌رود اما تا جلد سوم، شاهکار است. به هر حال لیست، بسیار مفصل است و در حال حاضر معتقدم -این نظر شخصی من است- مهم‌ترین نویسندگان زنده‌ی ژانر فانتزی در دنیا، فیلیپ پولمن و نیل گیمن هستند.

گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان

خرید کتاب هابیت

 

دوبخش دیگر گفت‌وگو را بخوانید:
گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان، بخش دوم
گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان، بخش پایانی

 

 

[1] فانتزی در ادبیات کودک و نوجوان، محمدهادی محمدی

مصاحبه کننده:
پدیدآورندگان:
Submitted by editor74 on

کودکی من و بیش‌تر هم‌نسل‌هایم با ادبیات فانتزی پیوند دارد. از بخت خوب‌مان بود که بیش‌تر آثار کلاسیک فانتزی، در دوران کودکی ما ترجمه شدند و دردسترس قرار گرفتند. ریشه و کارکرد فانتزی به‌قدری ژرف و بنیادین است که نمی‌توان آن را مختص کودکان دانست یا به داستان‌های میان‌مایه‌ی غیرواقعی تقلیل داد. تخیل، گوهر فانتزی است و پیوندی تنگاتنگ با باورهای نیاکان‌مان دارد. بررسی جهان‌بینی گذشتگان‌مان نه برای سیری که طی کرده‌اند، که برای درکی از اکنون خودمان ضرورت دارد. برای شناخت انسان مدرن و خواسته‌های‌اش، می‌توانیم مخلوقات نیاکان‌مان را بجوییم.

«به نظر یونگ در جوامع غربی، بخش آگاه شخصیت بیش از اندازه رشد یافته است. نقش فانتزی به بیان ریشه های ناخودآگاه ذهن برمی‌گردد. در عصری که نقش خرد افزایش می یابد، فانتزی واکنشی است برای کنترل این وضعیت[1]

بیش از دو دهه‌ است که فانتزی در ایران، ژانری جدی تلقی می‌شود و هواداران سرسخت‌ خود را دارد. در این میان، ناشرها و مترجمانی بوده‌اند که با پایبندی به علاقه‌ی شخصی خود، این مسیر را هموار کرده‌اند.

فرزاد فربد، متولد ١٣٤٧ در شهر کرمانشاه و دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد اسلامی است. او بیش از بیست‌سال سابقه‌ی مترجمی را در کارنامه خود به ثبت رسانده و هم‌اکنون مدیر انتشارات پریان و مدیر کلاس‌های ترجمه‌ی موسسه‌ی زبان سفیر گفتمان است.

در چند سالگی و با چه کتابی به جهان فانتزی قدم گذاشتید و چه کسی در شکل گیری این علاقه نقش داشت؟

پیش از این که مدرسه بروم، مادرم و مادر بزرگم برای من کتاب می‌خواندند. دوتا کتاب را به‌شکلی ویژه به یاد دارم. یکی کتاب موش‌وگربه‌ی عبید زاکانی بود که در آن زمان برای من فانتزی محسوب می‌شد. جنگ میان موش‌ها و گربه‌ها، در نظرم جنگ بزرگی بود و مادربزرگ شعرش را برای من می‌خواند؛ و نیز داستان هنسل و گرتل که مادرم از نسخه‌ی انگلیسی برای من می‌خواند. کتاب تصویرسازی خیلی ترسناکی داشت و من هیچ‌وقت از وحشت این تصاویر رها نشدم و هنوز هم علاقه‌ی خاصی به داستان هنسل و گرتل دارم. آن زمان در کرمانشاه بودیم و در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کردیم. خانه، زیرزمینی داشت و من همیشه فکر می‌کردم جادوگر قصه‌ی هنسل و گرتل در آن زیرزمین است.

بعد هم کیهان بچه‌های دهه 50 (قبل از سال 57) و کانون پرورش فکری در همان مقطع، تأثیر زیادی داشتند. کتابخانه‌ی کانون نزدیک خانه‌ی ما بود، به آن‌جا می‌رفتم، کتاب می‌خواندم و کتاب قرض می‌کردم. همان‌جا هم با کتاب‌های ژول ورن آشنا شدم که من را با ادبیات علمی‌تخیلی آشنا کرد و بعد هم سه‌گانه‌ی جان کریستفر: کوه‌های سفید، شهر طلا و سرب و برکه‌ی آتش که باعث شد با اولین کار مهم فانتزی زندگی‌ام آشنا شوم. این‌ها اتفاقاتی بود که به واسطه‌ی آن به دنیای علمی تخیلی و فانتزی قدم گذاشتم.

فانتزی برای بسیاری از ما، مفری برای فاصله گرفتن از واقعیت است. دلیل شما برای خواندن فانتزی چیست؟

فانتزی برای من، هم مفری برای فاصله گرفتن از واقعیت و رفتن به دنیایی که هیچ محدودیتی در آن وجود ندارد است و هم دیدن خلاقیت نویسنده‌های بزرگ و زندگی کردن در موقعیت‌هایی که ممکن است در عالم واقعیت هیچ‌وقت نتوانیم به آن برسیم. هرچند الان، فکر می‌کنم در دنیا و در کشوری زندگی می‌کنیم که خیلی فانتزی‌تر از تمام رمان‌های فانتزی دنیاست.

از نگاه شما کودکی که ادبیات فانتزی می‌خواند با کودکی که ادبیات فانتزی نمی‌خواند چه تفاوت‌هایی دارد؟

کودکی که فانتزی می‌خواند و کودکی که فانتزی نمی‌خواند خیلی باهم تفاوت دارند. کودکی که فانتزی می‌خواند، خیال‌پردازتر است و ذهن خلاق و بازتری دارد و به امکانات زیادی در دنیا فکر می‌کند؛ بنابراین در قیاس با کودکی که راحت‌تر می‌شود روی ذهنش کار کرد و به یک سمت فکری خاصی سوق‌اش داد، کودکی که فانتزی می‌خواند به سمت دگم بودن و تک‌وجهی بودن نمی‌رود.

اگر روزی را تصور کنیم که انسان از فانتزی و دنیای خیالی محروم شده، این دنیا چه تفاوتی با دنیای امروز دارد؟

فکر می‌کنم اتفاقی می‌افتد که الان در کشور ما افتاده است. آن‌قدر با واقعیات مواجه هستیم -به خصوص واقعیات تلخ- که دیگر هیچ‌جایی برای خیال‌پردازی و فانتزی شیرین باقی نمی‌ماند. شاید فانتزی آخرالزمانی ولی فانتزی شیرین، خیر.

اصطلاحاتی که در ادبیات فانتزی به کار می‌رود، بسیار ویژه هستند. گاهی مخاطبان در این زمینه سردرگم می‌شوند. از نگاه شما ادبیات گمانه‌زن با ادبیات فانتزی چه تفاوت‌ها و چه اشتراک‌هایی دارد؟

بله، نویسنده‌ها دنیاسازی می‌کنند؛ بنابراین واژه‌سازی هم می‌کنند، زبان می‌سازند، جغرافیا می‌سازند و مخاطب سردرگم می‌شود. خب این پیش می‌آید اما می‌شود راجع‌به تمام این‌ها تحقیق کرد. راجع‌به بسیاری از این آثار، کتاب‌ها و مقالات زیادی نوشته شده، گفت‌وگوهای خود نویسنده‌ها هم در دسترس است. فکر می‌کنم به هرحال مخاطبی که جویا باشد، مسیرش را پیدا می‌کند و سردرگم نمی‌شود.
ادبیات گمانه‌زن و فانتزی را نمی‌توانیم تفکیک کنیم.
 گمانه‌زن تا اواخر قرن بیستم فقط به ادبیات Science Fiction اطلاق می‌شد. درواقع ادبیات گمانه‌زن معادلی برای Speculative Literature است اما در حال حاضر وقتی می‌گوییم ادبیات گمانه زن، به سه‌تا ژانر و ساب‌ژانرهایش اشاره می‌کنیم: ادبیات فانتزی، ادبیات علمی‌تخیلی و ادبیات وحشت. حالا در یک دسته‌بندی دیگر، بسیاری معتقدند ادبیات علمی‌تخیلی و وحشت هم زیر مجموعه‌ی ادبیات فانتزی هستند. یعنی وقتی می‌گوییم فانتزی، با یک ژانر با بالای 60 تا زیر شاخه مواجه هستیم که علمی‌تخیلی و وحشت را هم شامل می‌شود. حتی یک ژانر Main stream مثل ادبیات رئالیسم جادویی را هم در بعضی از دسته‌بندی‌ها در زیرمجموعه‌ی ادبیات فانتزی قرار می‌دهند، از این‌رو این که چه تفاوت‌ها و چه اشتراک‌هایی دارند، مبحثی بسیار گسترده است. فکر می‌کنم می‌توان تا حدودی پاسخ‌اش را در کتابی که ما به‌تازگی در نشر پریان منتشر کرده‌ایم، پیدا کرد. کتاب راهنمای خوره‌های ادبیات ژانری، مجموعه‌‌ای سه جلدی و 816 صفحه‌ای است که به تفصیل راجع‌به زیر شاخه‌های سه ژانر وحشت، فانتزی و علمی تخیلی توضیح داده. در کتاب می‌بینم که چقدر این‌ها باهم اشتراک دارند و واقعاً خط‌کشی بین ژانرها کار خیلی دقیقی نیست.

گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان

خرید کتاب راهنمای خوره‌های ادبیات ژانری

به عنوان کسی که در حوزه ادبیات فانتزی هم ترجمه می‌کنید و هم در کار انتشار این آثار هستید، ادبیات فانتزی کدام کشور بیش‌تر شما را جلب می‌کند؟

به هر حال باید بپذیریم که ادبیات فانتزی، ژانری انگلیسی است یعنی نویسندگان مهمی که در این ژانر کتابی نوشته‌اند، عمدتاً انگلیسی یا انگلیسی‌زبان هستند. بنابراین آثار بزرگی که در این ژانر نوشته شده یا از نویسندگان انگلیسی بوده، یا استرالیایی یا آمریکایی. استرالیایی‌ها هم در این یکی دو دهه‌ی اخیر کمی جان گرفته‌اند. در واقع می‌توان گفت آثار کشورهای دیگر هم برگرفته از ادبیات فانتزی انگلیس است. مثلاً در ادبیات آلمان هم نویسنده‌های مهمی داریم مانند خانم کورنلیا فونکه یا میکاییل انده (میشائل انده)، نویسنده‌ی کتاب داستان بی‌پایان. این‌ها نویسنده‌های خیلی خوبی هستند اما باز از همان سنت پیروی می‌کنند. کما اینکه اصل و ریشه‌ی ادبیات فانتزی، به منطقه‌ی شمال Norse -کشورهای اسکاندیناوی و شمال اروپا -برمی‌گردد اما جالب است که خود این کشورها در حوزه‌ی ادبیات فانتزی، نویسندگان قدر و درجه یک زیادی ندارند.

آیا تا به حال داستانی نوشته‌اید؟ اگر قرار بود داستانی فانتزی بنویسید که رخدادگاه‌اش ایران باشد، کدام جغرافیا، شهر یا محل را انتخاب می‌کردید؟

خودم داستانی ننوشتم. در دوران نوجوانی یک چیزهایی می‌نوشتم که الان ندارم‌شان. گم شده‌اند و نمی‌دانم کجا هستند. درواقع از بین‌ رفته‌اند. اما ترجیح می‌دهم از این دنیای خلاقانه استفاده کنم. خیلی وقت‌ها هم ایده‌ای به ذهنم آمده که بخواهم بنویسم اما هنوز وسوسه‌ی نوشتن، انقدری که بخواهم داستانی بنویسم، غالب نشده است. بیشتر ترجیح می‌دهم وارد جهان‌هایی که آدم‌های دیگر می‌سازند شوم و آن‌ها را کشف و شهود کنم.

فکر می‌کنم نمی‌توان گفت "این جغرافیا خوبه برای این داستان". مثل یک پازل می‌ماند. قطعات در کنار هم قرار می‌گیرند و آن جغرافیا هم خودش سربرمی‌آورد. ما در یک مدل از فانتزی از جغرافیای واقعی استفاده می‌کنیم، مثل فانتزی معاصر یا فانتزی تاریخی اما خیلی وقت‌ها، این جغرافیا هم ساخته و پرداخته می‌شود. برای همین فکر می‌کنم نمی‌شود خیلی قاطعانه راجع‌به این قضیه صحبت کرد. من هم چون هیچ‌وقت جدی راجع‌به این بحث فکر نکردم، راستش هیچ‌وقت به قطعیتی نرسیدم.

جایگاه ادبیات فانتزی را در جامعه ایران از جنبه تولید آثاری در این‌گونه در مقایسه با کشورهایی که در این زمینه تجربه و سابقه بیش‌تری دارند چگونه می‌بینید؟

خیلی‌ها داستان می‌نویسند و  همه هم خودشان را نویسنده میدانند و به هر حال خیلی خوب است که این تجربیات اتفاق میافتد، اما فکر می‌کنم برای رسیدن به یک نقطه‌ی قابل قبول در مقایسه با استانداردهای جهانی، راه زیادی داریم. تلاش‌هایی صورت گرفته است، نویسنده‌هایی هستند که توانستند فانتزی بنویسند، فانتزی‌هایی که کپی از فانتزی‌های غربی نباشد؛ نه به شکلی که که اگر اسم شخصیت‌ها و مکان‌ها را بردارید، معلوم نیست کجا اتفاق میافتد. این داستان‌ها کامل کپی هستند. تلاش‌های خوبی شده، فکر می‌کنم مثلا بعضی از کارهای آرمان آرین این ویژگی را دارند، به خصوص در کتابی مثل کابوس باغ سیاه از المان ایرانی خیلی استفاده کرده اما راستش را بخواهید خیلی کم برخورد کرده‌ام. فکر می‌کنم هنوز خیلی کار داریم و نویسنده‌های ما باید خیلی بیشتر راجع‌به ادبیات ژانری مطالعه کنند و آثار شاخص این ژانر را هم بخوانند.

گفتید نویسندگان ما باید مسیر زیادی را برای رسیدن به استانداردهای جهانی طی کنند، به‌نظرتان چه اقداماتی لازم است؟ اگر بخواهید گزیده‌ای از کتاب‌های مهم فانتزی را به نویسندگان جوان پیشنهاد دهید، آن کتاب‌ها کدام هستند؟

آها! ببینید، یک نویسنده‌ی خوب باید کتاب زیاد خوانده باشد؛ حالا چه کتاب‌های تحقیقی و تئوریک، چه کتاب‌های داستانی و فیکشن؛ اصلاً در مورد هر چیزی، من فکر می‌کنم یک فیلم‌ساز خوب هم باید فیلم زیاد دیده باشد. یکی از دلایلی که ما کتاب تاریخ ادبیات فانتزی و سه کتاب راهنمای خوره‌های ادبیات ژانری را چاپ کردیم، این بود که آدم‌ها با خیلی از نویسنده‌ها آشنا شوند. بستگی دارد در کدام ساب ژانر فانتزی می‌خواهید بنویسید، که بخواهید آثار آن ساب‌ژانر را دنبال کنید. اما از میان نویسندگانی که خواندن آثارشان مهم است، بزرگ‌ترین‌اش آقای تالکین است و کتاب هابیت و مجموعه ارباب حلقه‌ها و سیلیماریلیون و کتاب‌هایی که ایشان نوشته و بعد از مرگ‌اش، پسرش و نوه‌اش منتشر کرده‌اند. کتاب‌های سی.اس.لوئیس هست که بنا بر دلایلی نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی من نیست، ولی خب خواندن بعضی از آثار مهم است، حالا اینکه ما دوست‌شان داریم یا نه، بحث دیگری است. کارهای فیلیپ پولمن هم اهمیت دارند، به خصوص نیروی اهریمنی‌اش که فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین آثار فانتزی نوشته شده در این یکی دو دهه‌ی اخیر است. نویسنده‌هایی مثل رابرت جردن که مجموعه چرخ زمان را نوشته، برندن سندرسون که در واقع ادامه دهنده‌ی راه رابرت جردن هست در نوشتن Epic Fantasy، رابین هاب هم نویسنده‌ی مهمی است که حالا بنا بر دلایلی نمی‌توان در ایران منتشر کرد، اگر هم بشود، با مشکل همراه است. آقای مارتین در همین ژانر خیلی خوب است. حوزه‌ی خیلی گسترده‌ای است؛ یعنی اگر واقعاً بخواهم بگویم، یک لیست خیلی خیلی طولانی می‌شود. اسم خیلی از این آثار در کتاب‌های تئوریکی که ما در پریان منتشر کرده‌ایم، به تفکیکِ زیرشاخه‌ها آمده، در فانتزی بیش از 60 تا زیر شاخه داریم و خب این لیست خیلی خیلی طولانی می‌شود. مجموعه‌ی هری پاتر هم هست که به نظرم لااقل تا جلد سوم‌اش، یک مجموعه بسیار شگفت‌انگیز است. از آن به بعد را من خیلی دوست ندارم و  فکر می‌کنم دچار افت می‌شود. هم از نظر زبانی، هم از نظر محتوای داستان؛ حجم کتاب‌ها یک‌باره دو برابر می‌شود و زبان نویسنده تغییر می‌کند و به سمت تفاخری تصنعی می‌رود اما تا جلد سوم، شاهکار است. به هر حال لیست، بسیار مفصل است و در حال حاضر معتقدم -این نظر شخصی من است- مهم‌ترین نویسندگان زنده‌ی ژانر فانتزی در دنیا، فیلیپ پولمن و نیل گیمن هستند.

گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان

خرید کتاب هابیت

 

دوبخش دیگر گفت‌وگو را بخوانید:
گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان، بخش دوم
گفت‌وگو با فرزاد فربد، مترجم و مدیر انتشارات پریان، بخش پایانی

 

 

[1] فانتزی در ادبیات کودک و نوجوان، محمدهادی محمدی

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

افزودن دیدگاه جدید

The comment language code.

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
پدیدآورندگان (دسته بندی)
نوع محتوا
مصاحبه
مصاحبه کننده (دسته بندی)