خرسِ کتاب «چطوری ستارهای را بگیریم که دارد میافتد؟» منتظر است تا آخرین ستاره پاییز بیفتد پایین تا یک آرزو کند!
اول جوجه تیغی سرو کلهاش پیدا میشود و او هم دلش میخواهد منتظر بماند. بعد موش و خرگوش میآیند. تا اینکه سنجاب از روی شاخه فریاد میزند که میتواند ستاره را پایین بیاورد. وای! این ستاره آخرین برگ پاییزی است که هنوز از شاخه نیفتاده. خرس نگران است. اگر کسی به برگ دست بزند، جادویاش را از دست میدهد. اما برگ شبیه همه برگهای دیگر است! بازیگوشی سنجاب گل میکند و از روی زمین یک برگ برمیدارد بالای درخت میبرد و پایین میاندازد. همه میخواهند برگ را بگیرند اما برگ میچسبد به جوجه تبغی. خرس ناراحت میشود. او دلش یک همبازی میخواسته اما حالا جادوی برگ از بین رفته است. اما آخر همه که پیش او هستند! پنج دوست با هم بازی میکنند. جادوی ستاره کار خودش را کرده است.
کتاب «چطوری ستاره را بگیریم که دارد میافتد؟» از اهمیت دوستی و همراهی میگوید و امکان آرزو کردن و برآورده شدناش را به سادگی نشان میدهد. متن با همراهی تصاویر شاد و کودکانه، از زوایای گوناگون، نگرانیها، همراهیها و شیطنتهای پنج دوست را در جنگلی نشان میدهد که همه منتظر افتادن آخرین برگ درخت برای برآورده شدن آرزویشان هستند.