دیوید برادر کوچک کاترین، مبتلا به اوتیسم است. کاترین برای اینکه دیودی دچار دردسر نشود مقرراتی را برایش وضع می کند: چگونه باید غذایش را بخورد، چگونه با دیگران رفتار کند یا جای اسباب بازی در آکواریوم نیست و....
در شهر تاریخی نورولت در پنسیلوانیا در سال ۱۹۶۲ مادر جک گانتوس دوازده ساله را به خاطر خلافی که انجام میدهد محکوم میکند تمام تابستان را در حبس خانگی سپری کند بنابراین زمانی که دوشیزه ولکر، همسایه مسنشان از او میخواهد که برای کمک نزد او برود میپذیرد زیرا فرصتی است برای فرار از حبس.
لس نهمین فرزند خانواده است. مادرش که از تولد دختر دیگری در خانواده دلخور است، از انتخاب نام برای آخرین فرزندش خودداری می کند و همه او را پیکا یا دختر می نامند.
زبان دارای چهار عنصر است: شنیدن و خواندن، مهارتهای دریافتی زبان و گفتن و نوشتن مهارتهای بیانی زبان هستند و بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند.نوشتن، یعنی خلق سخن. اگر نویسنده سخن را بر پایه مشاهداتش بیافریند، گزارش نویسی کرده است، چنانچه بر پایهٔ تخیلاتش بنویسد، تخیلی نوشته است، و اگر بر پایه اندیشههایش باشد، نوشتهاش استدلالی میشود و مقاله نام دارد.
خندیدم و گفتم: «یعنی دوباره لجباری کنم؟ حالا بد است کمی عاقل شدهام؟!» پدرم گفت: «نه دست بر قضا خیلی هم خوب است اما سکوتت خوب نیست! جوانی به سن و سال تو که نباید این قدر کمحرف باشد!» کمی سکوت کردم و بعد در حالی که نفسم را بیرون میدادم، گفتم: «راستش را بخواهید هشام یک روز به من گفت: «اشکال بعضیها این است که آن قدر پرحرفی میکنند که دیگر رمقی برای فکر کردن ندارند.
تریسی دختر ده ساله ای است که پدر ندارد و مادر که توانایی نگهداری او را ندارد، او را به پرورشگاه سپرده است. تریسی همواره رویای با مادر بودن یا داشتن سرپرستی دلخواه را در سر می پروراند.
کاهن بزرگ در جایگاه خود نشسته است و چشم به حرکات «بدخشان» دوخته است. بدخشان جلو می آید و به کاهن احترام می گذارد. رییس کاهنان می پرسد: «چه تصمیمی گرفته ای؟» بدخشان مِن مِن کنان می گوید: «ای کاهن بزرگ، من تصمیم بهتری گرفته ام.»
کتاب زمین کمک، از مجموعه ی کتاب های طبیعت ترسناک است که اطلاعاتی در باره ی گرمایش زمین، چگونگی مقابله با آن، سوخت های فسیلی، انرژی های تجدیدپذیر، چرخه ی آب، انقراض حیات وحش، جنگل های استوایی و بارانی به مخاطب می دهد. هم چنین برای صرفه جویی در مصرف انرژی، آب در خانه و خارج از خانه به خواننده نوجوان پیشنهادهایی می دهد.
اوا پس از یک تصادف وحشتناک، سرانجام پس از هشت ماه اغما به هوش می آید. او احساس می کند چیزی در او تغییر کرده و رفتار مادر نیز بر آن تأکید دارد. پزشکان برای زنده نگه داشتن او ناچار می شوند، بدن یک شامپانزه به نام کلی را به او پیوند بزنند.
مژده شانزده و مژگان هفده سال دارد و دو دخترخاله هستند. آن دو به همراه خانواده هایشان به سفر می روند. پدر که فراموش کرده داروی خود را بیاورد و مژگان را مقصر می داند و او را سرزنش می کند. فردای آن روز مژگان ناپدید می شود.
این کتاب در هفت فصل اطلاعاتی دربارهی نانومتر، فناوری نانو و علم نانو به مخاطب می دهد. هم چنین در کتاب به تاریخچهی این فناوری و تفاوت آن با فناوریهای دیگر، تغییر خواص مواد در ابعاد نانو و طبقه بندی نانو مواد، روشهای تولید نانو ذرات، ابزارهای مشاهده نانو ذرات، کاربردهای فناوری نانو، کربن و گونههای آن، نانو و محیط زیست و در پایان به مشکلاتی که ممکن است این علم در آینده ایجاد کند، اشاره میکند.
کتاب بدن من در چهار بخش با نام های من از چه چیزی ساخته شدهام، چه چیزهایی مرا منحصر به فرد می سازند؟ مغز من چگونه کار میکند؟ و من چه شخصیتی دارم؟ اطلاعاتی درباره بدن انسان، عناصر و دستگاههای سازنده آن، موارد منحصر به فرد انسانها مانند اثر انگشت، ژن ها، حافظه، هوش، شخصیت، مغز، ساختمان و چگونگی عملکرد آن و.... به مخاطب میدهد.
"ایدز توسط یک میکروب کوچک به نام اچ آی وی پدید می آید. این ویروس تنها در بدن انسان زندگی می کند و نمی تواند در بدن حشرات یا حیوانات زندگی کند. ٢٣٠٠٠ ویروس در کنار هم به اندازه یک نقطه جا می گیرند. هنگامی که اچ آی وی وارد خون شود، از بین بردن آن امکان پذیر نخواهد بود."
روی ابرهارت به تازگی به همراه خانواده به شهر کوکونات در ایالت فلوریدا آمده است و در مدرسه راهنمایی تریس درس میخواند. روزی که دانا مترسون پسر زورگوی مدرسه صورت او را به پنجره اتوبوس مدرسه میچسباند، در خیابان پسری با پاهای برهنه را در حال دویدن میبیند و کنجکاو میشود و پرس و جو او را وارد ماجراهای بسیاری میکند.
جورج پسر نوجوانی که شیفته ی داستان ها و ماجراهای جنگ جهانی دوم و هواپیماهای بمب افکن نازی و تانک های غول پیکر ارتش خودی با اطلاعات زیادی درباره آن ها است. روزی او با اردوی مدرسه به موزه ی جنگ جهانی دوم می رود.
جو مالونی پسری نوجوان و غیرمعمولی است که با مادرش در شهرهلموت زندگی می کند. او رفتارعجیب وغریبی دارد. او لکنت زباندارد و خجالتی و دست و پا چلفتی هم هست. درون او یک قلب پنهان است و احساس های گوناگونی چون آواز چکاوک ها و گاهی حرکت آرام و مرموز ببری را در سرش حس می کند.
مردی است شکمباره و نادان که تمام هیکلش شکم است به گونه ای که سرش به چشم نمی آید. روزی پرنده ی کوچکی را شکار می کند تا کباب کند. پرنده می گوید اگر مرا آزاد کنی به تو سه پند می دهم تا غذای مغزت شود.
آشنایی با متون کهن نام مجموعه ای است که عنوان "قاضی خائن" شماره دوم این مجموعه است. این داستان حکایت مردی است که در هنگام سفر تمام دارایی خود را نزد قاضی شهر به امانت می گذارد. ولی در بازگشت قاضی منکر همه چیز می شود.
عباس پسر نوجوانی که در مقطع راهنمایی درس می خواند وعلاقمند به داستان نویسی است. او در قم زندگی می کند و خاطرات خود را از سال های ۵۷ یعنی اوج جنبش مردم علیه رژیم پهلوی در قم را در دفتر خاطراتش ثبت کرده نقل می کند.
باران دختر نوجوانی حدود سیزده – چهارده ساله است که همیشه روزنوشت های خود را در دفتر خاطراتش می نویسد. او با مادرش که مدیر دبیرستان است، پدربزرگ و خواهر دانشجویش، نگار زندگی می کند. پدر استاد دانشگاه است ولی از آنان جدا شده و تنها گاهی با نگار و باران گفتگوی تلفنی دارد.