معرفی کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال
در این صفحه کتاب های مناسب برای کودکان ۷ - ۹ سال معرفی شدهاند.
در سالهای نخست دبستان که کودکان با خواندن و نوشتن آشنا شدهاند، میتوانند کتابهایی با متن ساده و کوتاه را خودشان بخوانند. بنابراین بهتر است علاوهبر بلندخوانی برای کودکان، گاهی هم اجازه دهیم خود کودکان کتاب به دست بگیرند و از خواندن کتاب لذت ببرند. این کار به آنها اعتمادبهنفس میدهد که مهارتهای خود را بهکار گیرند و در جهت تقویت این مهارتها تلاش کنند.
کتابهایی با موضوع مهارتهای زندگی، ارزشهای زندگی، محیط زیست و کتابهای تصویری برای این گروه سنی مناسب است. بهتر است کتابهایی که بهصورت غیرمستقیم به کودکان آموزش میدهند را در دسترسشان قرار دهیم.
سوفی کوچولو می خواهد بزرگ که شد یک کار خیلی بزرگ انجام دهد. در این باره با مادرش حرف می زند. مادر شغل های زیادی به او پیشنهاد می کند، مانند، پرستاری، شست و شو گری فیل در باغ وحش! رانندگی جرثقیل و خیلی کارهای دیگر.
سه شنبه, ۴ بهمن
«فلدولین» بر خلاف سایر خفاشها که از شاخهها آویزان میشوند، ووارونه است. ولی با وجود «متفاوت بودن» خیلی خوشبخت است. پدر و مادرش امیدوار بودند که او هم یک روز مانند سایر خفاشها شود. او بزرگ و بزرگتر شد ولی هیچ تغییری نکرد.
دوشنبه, ۵ دی
باز هم همان ماجرای همیشگی، توپ بازی در اتاق و شکستن یکی از وسیله های گرانبها یا محبوب بزرگترها. حالا موشی چه کار باید بکند؟ هر چه با برادرش موش موشی فکرهای شان را روی هم می گذارند، چیزی به عقل شان نمی رسد، یا اگر هم می رسد، فایده ای ندارد.
شنبه, ۵ آذر
مادربزرگ سالی برای سرگرم کردن او در یک روز گرم تابستانی، یک ردیف پنج تایی عروسک کاغذی می برد و صورت اولین دختر را نقاشی می کند؛ دختری سرکش و ماجراجو. اما پیش از آن که صورت بقیه را بکشد هر پنج خواهر دست در دست همدیگر غیبشان می زند و به سفری شگفت انگیز می روند.
یکشنبه, ۲۹ آبان
"با وجود تو" اثری است در ستایش صلح که دستیابی به صلح را به روشنی با تولد هر کودکی امکان پذیر می بیند. کتاب از همان آغاز با جلد جذاب و نام چالش برانگیزش مخاطب را با خود همراه می کند و او را گام به گام و صفحه به صفحه پیش می برد.
شنبه, ۱۴ آبان
کشاورزی با سه پسرش در مزرعه زندگی و سخت کار می کردند، او حیوانات را خیلی دوست داشت و از افزایش مرغ و خروس ها و گاو و گوسفندها لذت می برد. آنان هنگام کار آواز مخصوص خود را می خواندند، پسر بزرگ آواز کالسکه رانان، پسر دوم آهنگ مربوط به دریا و کوچکترین پسر درباره ویولن زن های دوره گرد و کشاورز هم درباره حیاط طویله، پشم چینی گوسفندان، تولد کره اسب ها و سایر حیوانات آوازمی خواند.
دوشنبه, ۲ آبان
الفی و دوست خیالی اش، مالکوم با جعبه ها یک قطار می سازند و پیپ پدر را به جای دودکش استفاده می کنند. آن ها با خوشحالی بازی می کنند، تا اینکه الفی متوجه یک چیز وحشتناک می شود. پیپ بابا غیب شده! الفی و مالکوم همه جا را می گردند. زیر صندلی ها و میز، داخل جعبه ها و .... همین موقع بابا می آید تو و می پرسد: "پیپ منو ندیدی؟" الفی می گوید: "نه بابا"!
دوشنبه, ۲ آبان
جسیکا قورباغه ی کنجکاوی است که با مری لین و اگوست در یک جزیره زندگی می کند. برای این قورباغه ی کوچولو همه چیز جالب است حتی یک ریگ معمولی. یک روز جسیکا یک چیز بزرگ و سفید و گرد پیدا می کند.
جمعه, ۲۹ مهر
همه می دانند که الفی از دعوا کردن و کتک کاری خوشش نمی آید. البته بعضی ها فکر می کنند او ترسو است ولی الفی می گوید فقط نمی خواهد بچه ها را بزند. هنگام دعوا الفی فرار می کند یا وانمود می کند شکست خورده است. او ترجیح می دهد دعوا زود تمام شود.
چهارشنبه, ۳۰ شهریور
در خانه ی پسرک شش صندلی بود. صندلی اول و قدیمی ترین آن به پدر بزرگ تعلق داشت و به ترتیب صندلی های قدیمی و کمی قدیمی و قدیمی و خیلی نو و نو متعلق به سایر افراد خانواده یعنی مادر بزرگ، پدر، مادر، خواهرو برادر او بود. پسرک اجازه نداشت روی صندلی آنان بنشیند.
یکشنبه, ۶ شهریور
مرد کلاه دودی مرد عجیب و غریبی بود او سال ها یک خواب سیر و درست و حسابی نکرده بود و حتی نخوابیده بود او شب و روز کار می کرد، او سال ها بود نه می خندید، نه به سفر می رفت و نه در دریا شنا می کرد.
یکشنبه, ۳۰ مرداد
سه قورباغه کوچولوی خودخواه در یک جزیره زندگی می کنند. آن ها همیشه بر سر چیزی دعوا می کنند. وزغ بزرگ تمام مدت فریاد "این مال من است! آن مال من است!" آن ها را می شنود.
سرانجام روزی طوفان شدیدی می آید و همه جا را آب فرا می گیرد.
یکشنبه, ۲ مرداد
نخستین ماه از فصل بهار است. خرچنگ پاکوتاه کوچولو بزگتر شده و خانه اش که یک صدف کوچک است دیگر برای او مناسب نیست. ناچار صدف خود را برای یافتن خانه ای بزرگتر ترک می کند. او کمی می ترسد اما به زودی صدف مناسب و ساده ای را برای خود پیدا می کند. او در طول یک سال دوستان بسیاری پیدا می کند که خانه اش را تزیین می کنند، از او محافظت می کنند و به او در تمیز کردن خانه اش کمک می کنند.
یکشنبه, ۲ مرداد
روزی بود و روزگاری. کتابی بود با یک سوراخ. وقتی بازش می کردند کتابی می شد با دو سوراخ رو به روی هم که مثل دو پنجره باز، توفانی بین آن ها برپا می شد. این توفان از هوا نبود، از ماجراهای عجیب و باور نکردنی آن طرف سوراخ بود.
شنبه, ۱ مرداد
فصل سرما از راه رسیده و خرسی ناچار است دوست خود روباه کوچولو را تنها بگذارد و برای خواب زمستانی به غارش برود. روباه کوچولو خیلی ناراحت است. او تلاش می کند جای خالی خرسی را با برادرانش و مجسمه ای برفی از خرسی پر کند.
شنبه, ۱ مرداد
آن روز، یک روز سخت، وحشتناک و بد برای الکساندر بود. صبح که از خواب بیدار شد، موهایش با آدامس به هم چسبیده بود. هنگام بلند شدن از رختخواب، پایش را روی اسکیت گذاشت و زمین افتاد. بعد ژاکتش را خیس کرد. الکساندر پیش بینی کرد امروز روز چندان خوبی برایش نخواهد بود. برای همین تصمیم گرفت به استرالیا برود. آیا در استرالیا اوضاع بهتر خواهد بود؟
سه شنبه, ۲۸ تیر
آبی کوچولو گم شده و پسری بنام ویل او را در جنگل پیدا می کند. آبی کوچولو در طول راه نشانه هایی از خانه اش می دهد. خانه او در کوهستان است با پلکانی چوبی و یک پل چوبی بر روی رودخانه ای که زیر درختان بید جریان دارد، و درختان سیب به اندازه یک توپ، یک باغ، یک قصر و پرندگان و پدر که همه به رنگ آبی توصیف می شوند.
دوشنبه, ۶ تیر
در یک بعد از ظهر تابستانی لاک پشت برای دیدن یک چیز قرمز قرمز قرمز با عجله در شهر به راه می افتد. گل های سرخ راکون، گیلاس های قرمز خرگوش، جوراب های قرمز بز، سقف خانه قرمز روباه و .... آن چیزی نیست که لاک پشت مشتاق دیدن است.
چهارشنبه, ۲۵ خرداد
قرقر از قرقره نامه ای دریافت می کند. در نامه قرقره نوشته که چقدر او را دوست دارد. قرقر برای دیدنش به راه می افتد. رسیدن به او خیلی آسان نیست ولی قرقر از راه طولانی و غول یک چشم و صدای وحشتناک طوفان نمی ترسد. از خوردن خوراکی های خوشمزه چشم می پوشد. از قطب شمال تا قطب جنوب را می پیماید.... تا به قرقره برسد.
سه شنبه, ۲۴ خرداد
روزی موش کوچولو یک چیز گرد سرخ و قشنگ پیدا می کند و تصمیم می گیرد آن را "راز" خود کند. آن چیز کوچولو و سرخ و قشنگ را زیر خاک پنهان می کند. پرنده، سنجاب و لاک پشت از او می پرسند زیر خاک چه چیزی پنهان کرده است، او تنها پاسخ می دهد که هرگز رازش را به کسی نخواهد گفت.
شنبه, ۲۱ خرداد